Wednesday, September 10, 2008

ملکه ی صحنه ها

ملکه ی صحنه ها
دوستان عزیز
در این پست می خواهم جواب کسان -یا هیچکسان-ی را بدهم که صحبت هایشان ارزش پاسخ دادن ندارد! اما این که چه انگیزه ای باعث این کار می شود بهتر است ناگفته بماند!
در وبلاگی خواندم که گوگوش٬ این هنرمند بزرگ کشور ما از لقب "ملکه ی صحنه ها" در تبلیغ کنسرت خود استفاده کرده است! -که این خبر دروغ موجب خنده ی بسیار ما شد از بابت کسی که متن را نوشته!-
-خصوصا با به یاد آوردن این که چه کسی این لقب را به خود داده!-: کسی که خود قبلا بسیار از شاه ماهی هنر ایران دزدی کرده.
و حالا طرفداران او لقب دزدی به شاه ماهی هنر ایران می دهند!
من نمی دانم چه طور پس از دزدی ترانه و آهنگ "گل بی گلدون" و اجرای دوصدایی آن٬ طرفداران این خانم می توانند در مورد شاه ماهی هنر ایران صحبت کنند! اصلا چه طور می توانند سرشان را بالا بگیرند؟! همینطور پس از اجرای ترانه ی "همسفر" توسط همان خانم در کنسرت هایشان!...
این طرفداران باید بدانند که کسی با لقب بزرگ نمی شود.
خانم مورد علاقه ی شما٬ از هر لقبی که می خواهد استفاده کند٬ -حتی از لقب شاه ماهی که حرمت دارد.- اگر توانست یک سالن ۱۵۰۰۰ نفره را مثل گوگوش به تنهایی soldout کند٬ ما می فهمیم که لیاقت لقبش را دارد. پر کردن سالن های بزرگ با هزار لقب هم ممکن نیست.
(اگر تمام عمر خود را صرف دلیل آوردن برای علت ناتوانی خود بکنید٬ در آخر تنها با یک معنا رو به رو هستیم: شما نتوانسته اید.)
هیچ توجیحی برای علت ناتوانی هیچوقت پذیرفته نیست. زیرا در آخر معنایش همان "نتوانستن" است!

ایرانی ها بارها ثابت کرده اند که از کارهای خوب استقبال می کنند.
من نمی خواهم به خواننده ی مورد علاقه ی شما بی احترامی کنم. حتی نام او را نمی برم. فقط می خواهم بگویم به جای این که روی القاب حساس باشید٬ کمی واقع بین باشید دوستان.
اما اگر باز هم برایتان مهم است٬ باید بگویم خوشبختانه در هیچ کدام از تبلیغات کنسرت گوگوش اسمی از ملکه ی صحنه ها آورده نشده است. اگر چنین تبلیغی پخش شده حتما آن را برای ما بفرستید. شاید عکس جدیدی از گوگوش نازنین در آن تبلیغ دیدیم! گوگوش نازنین همیشه شاه ماهی هنر بوده و این که چگونه این لقب را به گوگوش نازنین داده اند خود تاریخچه ای دارد.
پس لطفا به جای مسائل فرعی به صحبت در باب هنر بپردازید. -اگر از شما بر می آید.-
البته که از شما برنمی آید. تا هنگامی که کسانی که چیزی از موسیقی و از ترانه ی نوین فارسی نمی دانند در مورد آن اظهار نظر می کنند... نمی توان انتظاری داشت!
من روی صحبتم با هواداران این خواننده است نه خود او.
من صحبتم با ذهن های تنبل و کتاب نخوانده است.
جالب است که طرفداران همین خواننده در مورد ترانه ی استاد قنبری هم نظر می دهند!!!
آن هم پس از پخش ویدیویی با نام "خودتی" (معنای آن کاملا واضح است.) -البته اگر نام ترانه ی فولکلوریک تهرانی بر آن نگذاریم!!!-
من کاری به دلیل پخش این آهنگ ندارم. فقط در تعجبم که اینان چطور می توانند در مورد ترانه ی نوین نظر بدهند.
سعی در زیر سوال بردن بزرگانی همچون استاد شاملو٬ شهیار قنبری٬ ایرج جنتی عطایی و خواننده ای که دستگاه های صوتی نشان می دهند که بیشترین وسعت صدا را در بین هنرمندان ایرانی دارد٬ نه تنها کوچک ترین خدشه ای در کارنامه ی هنری آنها ایجاد نمی کند٬ بلکه این سعی بیهوده گوینده را بی اطلاع نشان می دهد.
وقتی می بینیم هواداران خانم فروهر -این هنرمند عزیز کشورمان- چه طور هنر هنرمندان دیگر هم در کنار کار خواننده ی مورد علاقه ی خود می پذیرند٬ ما هم به خانم فروهر جذب می شویم و حداقل شعور طرفداران او را تحسین می کنیم.
ولی برخی از نظرات بی شرمانه ای که در سایت های طرفداری ملکه ی صحنه ها(!) می خوانید به راستی نشان دهنده ی شخصیت و ادبیات ضعیف نویسندگان آن است.
اگر در بین طرفداران این خانم شخصی با تحصیلات هست٬ خواهش می کنم به این نظرات رسیدگی کند. چرا که شما جلوه ای از آن خانم هستید.
اگر در وبلاگ های طرفداری هنرمندانی چون داریوش و سیاوش قمیشی بگردید٬ کاملا تفاوت را با این وبلاگ ها احساس می کنید.
سطح فکری انسان ها را می توان با ترانه ای که برای شنیدن انتخاب می کنند سنجید.
برای مثال نظرات طرفداران این آهنگ های ضعیف -و به اصطلاح عامیانه "آهنگ های کوچه بازاری"- را در وبلاگ هواداران ملکه ی صحنه ها(!) بخوانید!
وقتی فضایی برای بحث های هنری در باب موسیقی نوین نباشد٬ بزرگ ترین بحث آنها این می شود که:
یکی از مجریان تلویزیونی گوگوش را با نام Queen of persia خوانده. حال آن که تفاوت Queen of persia و Queen of stages محسوس است. و این که صحبت این مجری محترم چه ربطی به بحث های بی سر و ته شما دارد ما را از موضوع دورتر می کند!
طرفداران عزیز ملکه ی صحنه ها٬ شما وقتی هوادار هنرمندی می شوید باید این را هم بپذیرید که او همیشه از چه کسی تقلید می کرده.
چرا که به قول بزرگی: "عاشق بودن همان است که بدانی دیگری کامل نیست. بتوانی بخش های نازیبا را ببینی ولی بر بخش هایی که دوست می داری تاکید کنی و شادمانه هر دو را بپذیری."
و حالا بهتر است به جای نشستن پای تلویزیون های ایرانی برای پیدا کردن جایی برای تخلیه ی حسادتی که می رود تا تبدیل شود به یک عقده ی درونی٬ لحظه ای تفکر کنید که شاید حرف دیگری درست باشد. اما اگر نخواهید حتی لحظه ای به این موضوع فکر کنید٬ تا ابد در جهل خواهید ماند. چرا که خفته را می توان بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده نمی توان!
امیدوارم اگر پاسخی داده می شود٬ منطقی و با حفظ اخلاق ایرانی باشد.

به قول شاعر:
دشمنی فکر کسان دوستی اندیشه ی ما
عیب شغل دگران است و هنر پیشه ی ما